شهرآرا- حسین برادرانفر- دخترها هرکدام به کاری مشغولاند. صدای همهمه از بیرون سالن به گوش میرسد. ساعت از ۹صبح گذشته است. خانم دکتر زهرا حجت، مدیرعامل مؤسسه، وارد سالن میشود. حالا از هر طرف، صدای «مامان، مامان» به گوش میرسد. بعضیهایشان از ته دل میخندند. دخترهایی هم که توان راه رفتن دارند، به سمت خانم دکتر میدوند. در چشمبههمزدنی دورش را میگیرند و حال و احوال میکنند و ابراز دلتنگی.
فاطمه باوجود داشتن معلولیت ذهنی و لکنت زبان، بریدهبریده میگوید: مامانزهرا! قرار بود زود برگردی؛ چرا دیر کردی؟ خیلی دلم برایت تنگ شده بود.
زهرا حجت، فاطمه را در آغوش میکشد و با لحنی مادرانه میگوید: فاطمهجان! ببخش دیر آمدم؛ کارهای اداری که حسابوکتاب ندارد. دخترم! دیگر جای دوری نمیروم؛ همیشه کنار شما دخترهای خوبم میمانم.
بیشتر دختران همدم از داشتن مادر و خانواده محروماند و دکتر حجت را مادرشان میدانند.
آسایشگاه فتحالمبین که در محله عبدالمطلب منطقه ما قرار دارد، سال۱۳۶۱ باهدف توانبخشی، نگهداری و آموزش دختران کمتوان ذهنی با مدیریت سازمان بهزیستی استان خراسان رضوی تأسیس شد. سال۱۳۸۳ مدیریت مؤسسه به خیران واگذار شد و از همان سال تا به امروز، بهصورت هیئتامنایی و با کمک خیران تأمین مالی و اداره میشود. زهرا حجت که از سال۸۱ همکاری با موسسه فتحالمبین(همدم) را شروع کرده است سال۸۶ با رأی مساعد هیئت امنا، بهعنوان مدیر مؤسسه همدم انتخاب شد. حالا بیستسال است که او با دختران همدم ارتباط مادر و فرزندی دارد؛ با آنها خندیده و با آنها گریسته است.
به بهانه روز مادر با او که خودش را در هر محفلی مادر چهارصددختر معرفی میکند، همکلام شدیم.
از دندانپزشکی تا مادری
دکتر زهرا حجت دندانپزشک است. درواقع اولین ارتباط او با مؤسسه دختران همدم به زمانی برمیگردد که او بهعنوان دندانپزشک به این مؤسسه پیوست. او میگوید: همسرم از کارمندان مؤسسه خیریه فتحالمبین(همدم) بود. من نیز بهصورت داوطلبانه از سال۱۳۸۱ هر هفته یک بار به مؤسسه میآمدم تا بچههایی را که دندانهایشان نیاز به درمان داشت، مداوا کنم. درجریان ترمیم دندان بچهها برای آنکه حوصلهشان سر نرود و از لحاظ روحی آرام باشند، با آنها صحبت میکردم. بهتدریج بین من و این بچهها رابطه عاطفی محکمی به وجود آمد، بهطوریکه برای رفتن به مؤسسه و دیدن بچهها لحظهشماری میکردم.
به گفته دکتر حجت، این علاقه روزبهروز بیشتر شد، بهطوریکه او درباره شرایط روحی دخترها و زندگیشان کنجکاو شد؛ «بین بچهها، دختری بود که مادرش را در کودکی از دست داده و هیچوقت طعم داشتن مادر را نچشیده بود. این دختر حتی زمانیکه به مداوا نیاز نداشت، با تظاهر به دنداندرد به دیدنم میآمد. من هم گاهی برایش عروسک یا مدادرنگی میخریدم.»
اجازه میدهید مادر صدایتان کنم؟
یک روز که دکتر حجت مانند روزهای دیگر برای درمان به مؤسسه میرود، با همان دختر همصحبت میشود؛ خانم دکتر میگوید: آن دختر با زبان کودکانهاش گفت «خانم دکتر! شما خیلی مهربان هستید؛ فکر میکنم اگر من هم مادر داشتم، به مهربانی شما بود. اجازه میدهید مادر صدایتان کنم؟» او را درآغوش گرفتم و گفتم «اگر دوست داشته باشی، مادرت میشوم.»
بعد از این ماجرا دیدارهای هفتگی مامانزهرا با آن دختر روزانه شد؛ «بعدازظهرها باید به مطب میرفتم و بیمارانم را ویزیت میکردم، اما بیشتر روزها وقتم را با دختران همدم میگذراندم. طوری شد که فرصتی برای رفتن به مطب پیدا نمیکردم. سه سال رفتوآمدم به مؤسسه با همین شرایط ادامه داشت تا اینکه هیئتامنا من را بهعنوان مدیر انتخاب کرد. از آن سال، کار در مطب را رها کرده و همه توانم را دراختیار مؤسسه همدم و تربیت دختران آن گذاشتهام.»
به خاطر مهربانی همدم
دکتر حجت در توضیح نام جدید مؤسسه میگوید: سالها قبل و همزمان با شروع مدیریتم بهعنوان مسئول مؤسسه فتحالمبین، دختری به نام همدم در مؤسسه بود. این دختر از توانایی جسمی و ذهنی متوسطی برخوردار و بسیار مهربان و دلسوز بود. یکی از عادتهای او این بود که در زمان آوردن غذا یا شام با همان وضعیت و ناتوانی جسمی با قاشق به چند نفر دیگر غذا میداد. با اینکه نصف غذاها از قاشق میریخت، او با مهربانی و عشق بینظیرش این کار را انجام میداد؛ آخرین نفری هم بود که غذایش را میخورد. ما به پاس مهربانی این دختر، نام مؤسسه را از فتحالمبین به همدم تغییر دادیم.
آرزوی مامانزهرا
وقتی از زندگی خصوصی خانم دکتر میپرسم، لبخند میزند. با آرامش خاصی میگوید: من دو پسر دارم که ازدواج کردهاند. شکر خدا خوشبختاند. اگرچه خودم دختر ندارم، همیشه و در همهجا گفتهام که مادر چهارصددختر همدم هستم.
از آرزوهایش که میپرسم، میگوید: بزرگترین آرزوی یک مادر، ازدواج فرزندان و خوشبختشدنشان است. سال گذشته یکی از دخترانم در همدم ازدواج کرد. لحظهای که او را در لباس عروسی دیدم، احساس کردم که خوشبختترین مادر روی زمین هستم؛ از صمیم قلب خوشحال بودم و اشک میریختم.
آنطور که او میگوید، در همدم، دختران جوان دیگری نیز هستند که شرایط ازدواج و زندگی مشترک را دارند و حتی خواستگارانی هم برایشان میآید. او بهعنوان مادر این دختران بهخاطر مسئولیتی که در قبالشان دارد، بهدنبال بهترین همسر برای آنهاست.
دکترحجت در ادامه میگوید: دو پسر و همسرم حس عاطفی و علاقه زیادی به دختران همدم دارند. پسر بزرگم زمانیکه اولین حقوقش را گرفت، همهاش را به من داد تا برای دخترها لباس و وسایلی را که لازم دارند، بخرم. هر دو پسرم، دختران همدم را چون خواهر نداشتهشان میدانند و همیشه نگران وضعیت و جویای احوال آنها هستند.
اینجا خانه ماست
همدم برای مدیر این مؤسسه تنها محل کار نیست؛ او بیشتر ساعات روز و حتی شبش را در این مؤسسه میگذراند؛ «زمانی هم که در خانهام، نگرانم و جویای حال دخترانم هستم. مؤسسه همدم خانه دوم ماست. اگر این عشق مادرانه نباشد، تحمل فشار کاری حتی برای یک ماه غیرممکن است.»
کمبود مادر را احساس نکردم
مریم دختری شانزدهساله است. او از کودکی به این مرکز آمده و در همین مرکز بزرگ شده است. او درباره مامانزهرایش میگوید: باوجودی که هیچ وقت مادرم را ندیدهام، کمبودش را احساس نکردهام؛ چون مامان زهرا همیشه درکنارم است. ما خیلی وقتها با هم صحبت و درددل میکنیم.
او که چندسالی است جزو گروه سرود دختران همدم است و اجراهای زیادی در شهرهای مختلف داشته، میگوید: سه سال قبل که به گروه سرود همدم پیوستم با بچههای گروه قرارگذاشتیم که سرودی را آماده کنیم و در روز مادر برای مامانزهرا بخوانیم. همه تلاشمان را کردیم که بهترین اجرایمان را تقدیمش کنیم. ما در گروه سرود دختران همدم در جشنها و همایشهای مختلفی سرود خواندهایم، اما بهترین سرودی که خواندیم، سرود مادر بود.
تشویقهای مادرم
یکی از کارگاههای فعال در مرکز دخترانه همدم کارگاه قلمزنی است. قلمزنی روی مس، از هنرهایی است که بسیاری از افراد سالم هم از آموختن آن عاجز هستند، اما دختران این کارگاه، چنان هنرمندانه طرحها را به وسیله قلم روی مس نقش میزنند که گویی سالهاست دراینزمینه مهارت دارند. اعظم یکی از هنرمندان این کارگاه قلمزنی است. او میگوید: از پنجسال قبل قلمزنی روی مس را شروع کردم و حالا هرطرحی را که بخواهم میتوانم روی مس بزنم.
اعظم اضافه میکند: مامانزهرا ما را تشویق میکرد که هنری یاد بگیریم. وقتی دید بهسرعت قلمزنی را یادگرفتهام خیلی خوشحال شد. وقتی میهمان برایمان میآید و به اتاق قلمزنی میآیند، مامانزهرا هنر دست من را به میهمانان نشان میدهد. چه چیزی بهتر از اینکه مامان به من و بقیه دوستان قلمزنم افتخار کند.
افزایش توانمندی دختران در دوره مدیریت حجت
دختران حاضر در مؤسسه همدم از سطح ذهنی همسانی برخوردار نیستند و تواناییهای مختلفی دارند. ارتقای توانمندیهای این دختران یکی از بهترین اتفاقاتی است که در زمان مسئولیت زهرا حجت رخ داده است. به گفته مدیر مؤسسه همدم بچهها براساس تواناییشان گروهبندی شدهاند. اولین گروه کمتوانان ذهنی عمیق هستند که قادر به انجام هیچ کاری نیستند و حتی در انجام کوچکترین کارهای خود، به کمک و پرستاری نیاز دارند. گروه دوم کمتوانان ذهنی متوسط و سومین گروه کمتوانان ذهنی خفیف هستند. گروه چهارم توانمندی ذهنی بهتری دارند؛ این دخترها میتوانند درس بخوانند و بخشی از مهارتهای زندگی، هنر خیاطی و... را یاد بگیرند. آنها توانایی تحصیل تا مقطع دیپلم را نیز دارند و در کارگاههای مختلف مثل قلمزنی، گلیمبافی، گلآرایی و موسیقی شرکت میکنند. گروه پنجم هم دخترانی هستند که در کارخانهها و مراکز تجاری مشغول به کار میشوند؛ این دخترها در مکانی بیرون از این مرکز نگهداری میشوند، زندگی مستقلی دارند و کارهای روزانه خود را انجام میدهند.
خیران پای کار آمدند
با واگذاری مرکز دخترانه فتحالمبین از سازمان بهزیستی به خیران، تحت مدیریت دکتر زهرا حجت، این مؤسسه دچار تحول اساسی شد. در زمان تحویل مؤسسه به خیران، تعداد دختران ۱۸۰نفر بود و آنها در ساختمانی قدیمی ساکن بودند. دکتر حجت با پیگیریهای مؤثر توانست اعتماد و همکاری خیران بیشتری را جلب کند. در سایه این اعتماد، ساختمان قدیمی تخریب و ساختمانهای جدید نظیر سلفسرویس، خوابگاه، سالن آمفیتئاتر، آشپزخانه، سرویس بهداشتی و کارگاههای مختلف آموزشی مثل کارگاه گلیمبافی، قلمزنی، موسیقی و گلآرایی تأسیس شد؛ نام مؤسسه نیز از فتحالمبین به همدم تغییر یافت. با توسعه مؤسسه، تعداد دختران از ۱۸۰نفر به چهارصددختر رسید. از این تعداد، ۳۵۰نفر نیاز به نگهداری شبانهروزی دارند؛ پنجاهنفر دیگر تواناییهایشان به گونهای است که به مراقبت روزانه نیاز ندارند.
همدم؛ پیش و پس از کرونا
زهرا حجت مدام بین صحبتهایش به مؤسسه گریز میزند. انگار زندگیاش با دختران همدم پیوندی همیشگی دارد؛ «نگهداری و مراقبت شبانهروزی از چهارصد دختر کمتوان ذهنی هزینه بسیار دارد. گروهی از دختران نیازمند داروهایی هستند که بهدلیل تحریمها یا پیدا نمیشود یا تحت پوشش بیمه قرار نمیگیرد. به همین دلیل گاه ناچاریم از داروهای مشابه که اثرات کمتری دارد، استفاده کنیم.»
آنطورکه خانم دکتر میگوید، اگر کمک همیشگی خیران نباشد، این مرکز تعطیل خواهدشد.
حجت با اشاره به تأثیر منفی همهگیری کرونا و دوران پساکرونا میگوید: دوران دوساله کرونا بدترین سالهای فعالیت این مجموعه بود؛ در این سالها باتوجهبه شرایط قرنطینه و تعطیلی بازدیدهای خیران، برخی از فرصتهایمان از دست رفت. در گذشته ما بازارچههای نیکوکاری برگزار میکردیم و در این بازارچه با خرید آثار قلمزنی، گلیم و گلآرایی دختران هنرمند مرکز ازسوی خیران، بخشی از هزینههای مرکز، هرچند اندک، تأمین میشد. او ادامه میدهد: در دوران پساکرونا نیز باتوجهبه فشارهای اقتصادی و گرانیای که به وجود آمد و هنوز هم ادامه دارد، حمایت خیران کمرنگ شده است. ازآنجاکه فعالیت این مجموعه نیازمند کمک همیشگی خیران است، ما انتظار حمایت بیشتری از خیران نیکاندیش داریم تا بتوانیم خدمات بهتری به دختران این مجموعه ارائه کنیم.
نظر شما