تمایل به فرزندآوری در طی سال های گذشته کاهش محسوس و نگران کننده ای داشته است*و بررسی دلایل این بی رغبتی، بسیار بحث برانگیز و جالب توجه و تقلیل دادن این علل به علل اقتصادی و متعاقب آن اعطای مشوق های مالی به خانواده ها جهت افزایش آمار ازدواج و فرزندآوری، به همان اندازه ساده انگارانه است.
البته باور به اینکه اتاق فکر نخبگان کشور، تنها همین یک راه حل را ارایه کرده، ساده انگارانه تر است چرا که مطمئنا مردان و زنان متفکری که سال هاست در این حوزه کار و فعالیت می کنند و همه آنهایی که آژیر هشدار این مساله را از سالها پیش به صدا درآورده اند نیز خوب می دانند که دلایل، بسیار ریشه ای تر و فراتر از حوزه اقتصاد است اما آنچه که یک شهروند می بیند فقط راهکارهای آشکار حل این مساله است و راهکارهای پنهان درقالب سیاست ها و برنامه های مختلف، سال هاست که در جامعه پیاده شده و می شود؛ بازنگری در محتوای آموزشی کتب درسی، تدوین سرفصل های آموزشی جدید، برگزاری دوره های آموزشی فرهنگی، بهره گیری وسیع از فضای رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و مجازی و ...در راستای تقویت ارزش ها و هنجارهای سنتی خانواده محور، تنها قسمتی از این طرح ها و برنامه هاست. اما اینکه چرا این تدابیر کارساز نبوده است؟ پاسخ های زیادی دارد؛
خودم را بیشتر دوست دارم...
در دنیای امروز، "فرد" دیگر خود را کمتر فدای "جمع"می کند همان چیزی که به آن " فردگرایی" فزاینده می گویند و آن را از تبعات دنیای مدرن و پست مدرن می دانند؛ بشر امروز می داند که تکنولوژی، خلاء حضور او را در کشاورزی و صنعت و خدمات پر کرده است و به "ارتش ذخیره نیروی کار"ی که کارل مارکس، جامعه شناس کلاسیک، از آن نام می برد دیگر مثل گذشته نیازی نیست.
دغدغه او حالا دیگر تغییر کرده است؛ او می اندیشد چگونه از " اینی" که هست " آنی" دیگر بسازد و لذت و رضایت را در معنای واقعی آن تجربه و در دنیایی که به طرز دیوانه واری رقابت آفرین و رقابت زاست، به موفقیت، پیشرفت، خودشکوفایی، ثروت و هزاران هزار هدف دیگر دست پیدا کند.
انسان امروز می اندیشد که زمین یک مرکز دارد و او در قلب این مرکز ایستاده است و همه کائنات آمده اند تا او را در رسیدن به آرمان ها یاری کنند؛ آرمان های او، نه آرمان های دیگران. دلمان بخواهد یا نه، این افکار سالهاست که در جریان تعامل و تبادل فرهنگی جوامع، دست به دست و از محدوده تمام مرزهای شناخته شده ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیک رد می شود.
احساس تعلق نمی کنم...
احساس تعلق و وابستگی که ارتباط تنگاتنگی با بحث فردگرایی و جمع گرایی دارد، یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در این مساله است. یک فرد ممکن است به دلایل مختلف احساس تعلق و وابستگی خود به جامعه را از دست بدهد؛ محرومیت، تقسیم ناعادلانه فرصت ها و مزایا، شکاف و فاصله شدید طبقاتی و دوقطبی ثروتمند و فقیر و حذف تدریجی طبقه متوسط، محدویت آزادی بیان و عقیده، بیش از پیش بر این گسست و جدایی می افزاید و فرد را از جامعه بیگانه می کند و از او، بیگانه و غریبه ای در وطن می سازد.
من، ابزار نیستم...
انسان امروز از "ابزارشدگی" و اینکه از او در جهت مقاصد گوناگون، استفاده ابزاری شود، بیزار است و این را نوعی توهین به شعور و خواسته های فردی و آزادی انتخاب خود تصور می کند. پس هرگونه تبلیغ و ترویج فرزندآوری که این اصل مهم را نادیده بگیرد و بخواهد با دستاویز قراردادن اصول رنگ باخته عرفی و سنتی و... و. ، شهروندان را به فرزندآوری مکلف و موظف کند، ره به ترکستان خواهد برد.
این ابزارگرایی جنسیتی، لایه پنهان دیگری نیز دارد؛ زنان و مردانی که به دلایل مختلف فیزیولوژیکی، توان تولید مثل ندارند، انگ "عقیم" را شرمسارانه یدک می کشند که اثرات روحی و روانی آن بر فرد، با توجه به نوع خانواده ها و میزان گرایشات سنتی آنها متغیر است.
از تعاریف از پیش تعریف شده بیزارم...
"تجرد قطعی"، مفهومی جمعیت شناختی است که بر روان شناسی و جامعه شناسی زنان تاثیر سوئی گذاشته تا جایی که "بحران سن"، اضطراب دائمی زندگی آنان شده است. آنها می اندیشند که ازدواج و مادر شدن دو روی یک سکه هستند و پس از گذشتن از محدوده سنی فرزندزایی، ازدواج مفهوم و معنای خود را از دست می دهد.
لذا زنان و مردان، به ویژه زنان با پشت سرگذاشتن این محدوده، به "تنهایی" از پیش تعریف شده ای تن می دهند که با هیچ یک از کارکردها و نقش های خواسته شده جامعه از یک زن تطبیق ندارد. زیرا در جامعه، به ویژه جوامع سنتی و در حال گذار، جامعه با دو گروه از زنان سروکار دارد؛ دخترانی که برای "مادر شدن" آماده و تربیت می شوند و زنانی که "همسر و مادر" هستند و یا قرار است مادر شوند و به نیازها، مسائل، آسیب ها و بحران های سایر زنان، کمتر توجه و التفاتی می شود.
تعیین محدوده سنی ازدواج با تکیه بر قدرت باروری زنان و مردان، قرن ها پیش از آنکه علم جمعیت شناسی متولد شود، در آداب و رسوم و عقاید و باورهای سنتی جوامع، از نسلی به نسلی دیگر انتقال یافته است همچون وحی منزلی که هیچ استثنایی را برنمی تابد.
می خواهم دربرابر تمام "بایدها" بایستم...
جامعه از بدو زایش خود، در راستای ایجاد حداکثر همنوایی بین افراد و پرهیز از تشتت و از هم گسیختگی اجتماعی، در قالب هنجارها، عرف، قانون، سنت و... افراد را به رعایت اصول و قواعد یگانه بخش، ملزم کرده است؛ الزامی که در صورت تبعیت به پاداش و تایید و در صورت تخطی به مجازات ختم می شود. این الزام ها و تنبیه و تشویق ها که از خانواده آغاز می شود با حضور فرد در جامعه و عضویت او در گروه های مختلف(مدرسه، دانشگاه، ارتش، محیط کار و...) اشکال گوناگونی به خود گرفته و بر شدت و ضعف آن افزوده یا کاسته می شود. اما یک تفاوت اساسی انسان مابعد صنعتی و مدرن با انسان ماقبل صنعتی، این است که فرصت بیشتری برای اندیشیدن دارد و " چرا " می گوید؛ چرا باید؟ .....چرا نباید... د.؟
او دیگر هر "باید و نبایدی" را به سادگی برنمی تابد و در صورت افزایش فشار و تحمیل اراده خانواده و جامعه بر خود، در اشکال مختلف در برابر بایدها می ایستد. تن ندادن به نقش ها و وظایف از پیش تعیین شده جنسیتی و اجتماعی یکی از این اشکال ایستادگی است. انگار انسان امروز می خواهد انتقام سختی از اجبارهای گذشته بگیرد و اینگونه احساس رهایی کند.
اعتماد ندارم...
بحران بی اعتمادی، یکی از بحران آفرین ترین بحران های جوامع امروز است؛ بحرانی که از بی اعتمادی به دنیا و کائنات آغاز و به گروه ها، احزاب، دولت ها و افراد ختم می شود. انسان های بی اعتماد(البته بخشی و نه تمام آنها) کمتر تمایلی برای بازتولید نسل انسان دارند چرا که نمی دانند فردا آبستن چه حوادثی است. سکولارشدن جوامع و ضعف باورهای مذهبی نیز بر بی اعتمادی انسان ها می افزاید.
حکایت همچنان باقی ست...
همان طور که قبلا نیز اشاره شد تحدید و تقلیل علل عدم تمایل افراد به فرزندآوری به "اقتصاد و رفاه اجتماعی" بسیار ساده انگارانه است و متعاقب آن طرح و اجرای مشوق های اقتصادی و رفاهی، شاید فقط در کوتاه مدت و تنها بر قشری محدود از افراد جامعه تاثیرگذار باشد.
ما هنوز هم می توانیم عللی چون ارتقای سطح تحصیلات و اشتغال زنان را بر افزایش سن ازدواج و کاهش تمایل آنها به فرزندآوری مطرح کنیم، ما هنوز می توانیم از تصویب قوانینی در جهت اعطای مشوق های مالی بیشتر به زنان و مردان شاغل و زوجین متقاضی ازدواج دفاع کنیم، ما هنوز می توانیم تهاجم فرهنگی و ایدئولوژیکی، کاهش سرمایه اجتماعی، کمرنگ شدن باورهای مذهبی، بی مسئولیتی و عدم تعهد فردی و اجتماعی را بسترساز این مساله عنوان کنیم و هزاران هزار دلیل و توجیه علمی و غیرعلمی دیگر ...
اما باید بدانیم اینها، همۀ قصه نیستند، دنیا و افکار انسان ها دائما دستخوش تغییر است و از این تغییر، گریزی نیست. برای مقابله با هر تغییر و ایجاد هر تغییری، باید از انسان آغاز کرد و این میسّر نیست جز با حفظ شان و احترام به هویت، موجودیت و قدرت تعقل و تفکر او.
پی نوشت:
به گزارش مرکز آمار ایران؛ الگوی سنی باروری نشان دهنده کاهش میزان باروری کل در همه سنین از جمله گروههای سنی ۲۰-۲۴ و ۲۵-۲۹ و ۳۰-۳۴ ساله در سال ۱۳۹۸ است، این تغییر بیانگر کاهش باروری به ویژه در میان گروه سنی جوان است که به نوبه خود سهم بسزایی در کاهش میزان باروری کشور داشته است.
گزارش مرکز آمار ایران نشان میدهد میزان باروری کل ایران در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۸ افت و خیزهایی را تجربه کرده است. این شاخص در نیمه نخست دهه ۱۳۹۰ با شیب ملایمی رو به افزایش گذاشته به گونهای که از ۱، ۷۵ فرزند در سال ۱۳۹۰ به حدود ۲.۰۷ فرزند در سال ۱۳۹۶ رسیده است. سپس این شاخص رو به کاهش گذاشته و در سال ۱۳۹۸ به میزان ۱.۸ فرزند کاهش یافته است.
بر اساس دادههای سازمان ثبت احوال کشور، تعداد ولادتهای ثبت شده در سال ۱۳۹۰ برابر یک میلیون و ۳۸۲ هزار و ۱۱۸ تولد بوده که در سال ۱۳۹۵ به یک میلیون و ۵۲۸ هزار و ۵۳ تولد افزایش یافته است، اما تعداد ولادت در کل کشور از سال ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۸ روند کاهشی داشته و در سال ۱۳۹۸ تعداد موالید به یک میلیون و ۱۹۶ هزار و ۱۳۵ ولادت کاهش یافته است.
نظر شما