مادر بودن، پدیدهای بیمانند در کالبد حیات جسمانی یک زن است، ضربانِ زندگیِ مادر با نفسهای کودکش هم آواست و احساس او، عشقِ بیچشمداشت در عالم ناسوت است. معجزهای که هر روز در دنیای ما بارها و بارها تکرار میشود و آیه آفرینش است. عشقی که در دویدن هاجر میان صفا و مروه، در جست و جوی آب برای اسماعیل، چشمان درخشان حضرت خدیجه(س) به هنگام تولد بانوی آب و آینه و لبخند بینظیر زهرای طهورا آنگاه که کودکانش را نور چشمان و میوه دلش خطاب میکرد؛ تجلی یافته است تا امروز که با تولد هر فرزند واژه مادر خلق میشود. در این میان مادرهایی هستند که تولد فرزند را از قلبشان تجربه میکنند، مادرهایی که سالها زیر لب زمزمه کردهاند: «ارغوان، شاخۀ همخون جدامانده من! آسمان تو چه رنگ است امروز؟»
به گزارش «خراسان رضوی»، زهرا مشایخی تنها یکی از هزاران بانویی است که نداشتن فرزند زیستی، مانع مادر بودنش نشده است و از طریق پذیرش فرزند غیرزیستی، تولد کودکانش را از قلبش تجربه کرده است. تولد گوهرِ ناب عالمِ هستی، امّ ابیها، حضرت زهرا (س) بهترین مناسبت برای گرامی داشت روز مادر است. پیوند واژه مادر با نام بانوی دو عالم، نشان از عظمت و ارزش بیمانند مقام مادری دارد. از حضرت رسول (ص) نقل شده: «بهشت زیر پای مادران است»، لطافت این تعبیر، برای آن که زن را جلوه گاه حُسن و جمال الهی بدانیم، کافی است. وجود بانوان، با محبت و ناز آمیخته است و روزگار پرالتهاب دنیای امروز باعث نشده است، دختربچهها مادر عروسکهایشان نباشند و مادرها با همه ظرافت و احساس، قوی و استوار هستند. تولد فرزند شیرینترین لحظه برای یک مادر است و مادرهایی که تولد فرزند را از قلب تجربه میکنند، از این حس شیرین مستثنا نیستند. به بهانه روز مادر به سراغ یکی از این مادرها رفتهایم تا برایمان حکایت مادرانهاش را بگوید.
رویش ارغوان
زهرا مشایخی از سه شبانه روزی میگوید که در درون خود با همه احساس و منطقش مسیر ۸ سالهای را که برای تولد فرزند زیستی تلاش کرده، میسنجد و تصمیم جدیدی میگیرد. همسرش در این مسیر همراه میشود تا با هم وارد مرحله جدیدی از زندگی یعنی «پدر و مادر بودن» شوند. زهرا این ماجرا را این گونه حکایت میکند: «من به یقین رسیدم که میخواهم بچهای داشته باشم که امانت خداوند در دست من خواهد بود، پس فرقی نمیکند چطور این اتفاق بیفتد. ما برای پذیرش فرزند غیرزیستی درخواست دادیم. همیشه روز تولدم از خدا هدیه میخواستم و ۶ سال پیش روز تولدم، خدا قشنگترین هدیه جهان را به من داد، روز تولدم یک دختر کوچولوی ۴۱ روزه مثل یک گنجشک پرکشید و در آغوشم نشست. آن لحظه تمام احساسات من توأمان شد و خنده با اشک شوق آمیخته بود، با او حرف میزدم، نور آفتاب صورتش را بوسید و این دختر زیبا چشمانش را باز کرد، خیلی عمیق به من نگاه کرد و لبخند زد و این لبخند تا اعماق قلبم نفوذ کرد، این احساس را تا آن لحظه هیچ وقت تجربه نکرده بودم و از آنجا من مامان شدم و این دختر زیبا، ارغوان من شد». صدای زهرا میلرزد. همان طور که لبخند و بغض در صدایش پیداست، ادامه میدهد: «در دوران انتظار، قبل از این که دخترم را ببینم، یک روز از تلویزیون ترانهای پخش شد با شعری از سایه که میگفت: «ارغوانم آن جاست، ارغوانم تنهاست، ارغوانم دارد میگرید» و من به خودم که آمدم دیدم به پهنای صورت گریه میکنم، آن لحظه ارغوانی در قلب من رویید و اسم دخترم از همان لحظه شد ارغوان». او تغییر روند زندگیاش را بعد از روزهای اولیه حضور ارغوان این گونه توصیف میکند: «هر چند ما فرزندپذیرها روند بسیار سختی را طی میکنیم اما مادرهایی که فرزند زیستی دارند به دلیل دوران بارداری و تغییر هورمونها دارای آمادگی بیشتری هستند. هر چند ارغوان دختر بسیار بیچالش و آرامی بود و من سختی زیادی نکشیدم، تنها بیدار شدنهای شبانه و کارهای مادرانه بود که با عشق انجام میدادم. شب اول تا صبح نخوابیدم، نگاهش میکردم و با خودم میگفتم: «یعنی من الان واقعا مامان شدم؟! این حس چی هست؟ مادر بودن یا حس شدید مسئولیتپذیری!». زهرا ادامه می دهد:« با این که عاشقش بودم؛ سردرگمی داشتم تا این که به خاطر سرفههایی که داشت فردای همان روز به دکتر مراجعه کردیم. در مسیر داخل ماشین صدای خس خس سینهاش را که میشنیدم، احساس میکردم ارغوان همه وجود من است و این صدا من را ذوب میکرد و من آن لحظه تفاوت قبل و بعد از مادر شدن را متوجه شدم و حاضرم تمام وجودم را برای این فرزند کوچک بدهم. »
نارگل؛ مهمانِ جدید زندگی
وقتی از زهرا میخواهم از دومین فرزندش بگوید، پاسخ میدهد:« اردیبهشت سال گذشته وقتی ارغوان شش ساله بود، ما قصد فرزند دوم نداشتیم، مدتی است طرحی با عنوان «سایبان امن» در مشهد اجرا میشود در این طرح نوزادان پذیرش شده در شیرخوارگاه برای یک ماه تا پروندهشان آماده شود به خانوادههای داوطلب یا همان خانواده امن سپرده میشوند تا حداقل یک ماه اول را در کانون و محبت خانواده باشد. من در این طرح ثبتنام کردم و یادم هست حرم امام رضا (ع) بودم که با من تماس گرفتند و گفتند یک نوزاد زیر یک ماه قرار است پیش ما باشد. این شد که ما نارگل را به عنوان مهمان به خانه آوردیم. تمام حس من به او مادرانه بود ولی میدانستم باید چشمپوشی کنم. تا طی این یک ماه نارگل نیاز به پیگیریهای درمانی پیدا کرد و متوجه شدیم او جزو کودکانی است که نیاز به درمان دارد و من پیگیر روند درمانش شدم و نارگل توانست پیش ما بماند و الان مشغول پیگیری هستیم تا نارگل برای همیشه عضوی از خانواده و نمک زندگی ما باشد». زهرا به عنوان جمله آخر درباره انگیزهاش صحبت میکند و میگوید: «دوست دارم بگویم ما افراد فرزندپذیر هم، مادر و پدر هستیم و تصمیم گرفتهایم والدین باشیم و مسئولیت پرورش و رشد فرزندمان را به عهده بگیریم و این یک روش برای این کار است. »
به مناسبت روز مادر، با مادری گفت و گو کردیم که ۲ فرزند خوانده دارد که یکی از آن ها نیازمند درمان است.
کد خبر 125988
نظر شما