نگاهی به برخی آمارهای آسایشگاه فیاضبخش
530نفر
معلولانی که بهصورت مستقیم از خدمات فیاضبخش استفاده میکنند
1400نفر
معلولانی که به صورت غیرمستقیم از خدمات فیاضبخش استفاده میکنند
1700 نفر
نیکوکاران همراه با مؤسسه
180 میلیارد تومان
هزینه موردنیاز سالانه برای تأمین نیازهای معلولان
13000پرونده
موجود در کلینیک دندانپزشکی فیاضبخش
120نفر
دندانپزشکانی که بهصورت افتخاری با کلینیک فیاضبخش همکاری میکنند
قصه امیدها
وارد هر بخش که می شویم، با افراد زیادی مواجه می شویم. کودکان، نوجوانان و جوانان و...؛ فراز و نشیب زندگی آن ها چند برابر آدم های معمولی است. بیشترشان نام مستعار دارند؛ اما «تارخ» نام واقعی اش را دارد. شیرین و تو دل بروست و با اعتماد به نفس حرف می زند. یک هنرمند نوجوان که دلش برای آینده ای که در راه است می تپد؛ حتی اگر روی ویلچر نشسته باشد. تئاتر کار می کند، بازیگری را بلد است و زندگی کردن را بیشتر.
سیدجعفر تقی پور هم بیست سال است کنار بچه های این مجموعه زندگی می کند؛ یعنی از نوزده سالگی اش و حالا آن ها شده اند خانواده اش. می گوید: ما یک خانواده ایم، پرجمعیت و با مشکلات ریز و درشت و زیاد، اما یاد گرفته ایم چطور با دنیا و روزهایش کنار بیاییم که خیلی سخت نگذرد. سیدجعفر روزی که به این نتیجه رسید خانواده اش توان نگهداری اش را ندارند و باید از آن ها جدا شود، باورش نمی شد یک روز بتواند تا مقطع ارشد در تحصیل پیشرفت کند. او حالا عسل و زعفران می فروشد؛ یک نفر آشنا دارد که عسل خوب برایش می آورد و او کار فروش را انجام می دهد و در این کار زبده شده است. دیستروفی عضلانی سال هاست او را اسیر ویلچر کرده، اما خودش بر این باور است که پیشرفت بیماری با میزان روحیه اش ارتباط مستقیم دارد. او سعی می کند همیشه امیدوار باشد و این روزها امیدوارتر از همیشه است. قبولی در آزمون استخدامی معلولان می تواند مسیر زندگی اش را تغییر دهد. او هم دوست دارد ازدواج کند و سروسامان بگیرد و به همه آرزوهایش برسد؛ با همه همین محدودیت هایی که دارد.
پناه رهاشدگان
هنگام بازدید از بخش های مختلف به نظرمان اینجا غم روی هوای تک تک بخش ها سنگینی می کند؛ هر چند مددکاران بخش ها نمی خواهند خاطرمان مکدر شود و سعی می کنند از رفاقت ها و رابطه های دوستانه بین بچه ها بگویند. نمی دانیم از بین آن جمع چندنفره که در بازدید از بخش ها همراهی مان می کنند، کدام یک این جمله را می گوید که «بچه های فیاض بخش، به بچه های امام رضا(ع) معروف اند؛ چون غالبشان رهاشده در حرم هستند یا در خیابان یا پشت در همین آسایشگاه». سیده حشمت نبوی، مدیر روابط عمومی مجموعه، می گوید: امیررضایمان را زن و مردی موتورسوار پشت در گذاشتند و رفتند. او و همکارانش این جریان را از دوربین ها دیده اند. حالا امیررضای بامزه و شیرین که روی ویلچر نشسته است و به تک تک جمع همراه دست می دهد و لبخند می زند، دو ماه است که زندگی اش را در پناه این دیوارها شروع کرده است. زندگی برای امیررضا که اسمش را به سختی ادا می کند و چهار پنج ساله به نظر می آید، بدون پدر و مادر خیلی سخت است. او از همین حالا باید مستقل شدن را تمرین کند، مثل خیلی های دیگر و روزهایی را که قرار بود زیباترین روزهای زندگی اش باشد، در حصار این دیوارها سپری کند. بعضی هایشان آن قدر تأثیرگذار حرف می زنند و قصه زندگی شان را تعریف می کنند که به گمانت این ماجراها همیشه دست مایه کارگردان ها برای ساختن فیلم های تراژدی بوده است و واقعی نیست.
من می توانم
فاطمه معروفی به اندازه نام خانوادگی اش در آسایشگاه شهره است؛ بیشتر به خاطر ذوق هنری و نقاشی هایش و البته پشتکاری که دارد. فاطمه اولش فکر می کند از جانب همان مسئولانی آمده ایم که آذرماه چند سال قبل برای بازدید از مجموعه به آسایشگاه آمده بودند و به او که آرزوی داشتن ویلچر برقی را دارد، قول خریدنش را داده بودند؛ وعده ای که البته در حد همان حرف ماند و عملی نشد. فاطمه به دلیل یک آمپول اشتباهی که در کودکی به او تزریق شده، راه رفتنش دچار مشکل می شود، مدت کوتاهی از واکر استفاده می کند، اما کم کم ویلچر نشین می شود. خودش تعریف می کند: در زادگاهم که یکی از روستاهای چناران است، امکانات برای ادامه تحصیل نبود، همه چیز دست به دست هم داد تا من هم یکی از اعضای خانواده آسایشگاه شهید فیاض بخش شوم. نقاشی های فاطمه نامش را در خارج از مجموعه هم زبانزد کرده است. شرکت در نمایشگاه های مختلف نقاشی یکی از افتخارات اوست. می گوید: تنهاآرزویی که دارم، این است که مستقل شوم. پشت بندش تکرار می کند «من می توانم، من لایق بهترین ها هستم»؛ آرزوهایش را روی بوم نقاشی می کشد و وقت خداحافظی می خواهد حتما در یکی از نمایشگاه هایش شرکت کنیم و نقاشی هایش را از نزدیک ببینیم.
از تدریس شیمی تا «فیاض بخش»
آزیتا نام مستعار الهه است. دبیر شیمی مدرسه تیزهوشان بوده و روایت زندگی اش با دیگران کمی متفاوت است. تأثیر داروها هوشیاری اش را کم کرده، اما به خاطر بیماری ام اس ناچار است آن ها را مصرف کند. دلخوشی اش این است که در کلاس های هنری و دورهمی کتاب خوانی مجموعه شرکت کند. تا چند سال قبل مثل یک فرد عادی زندگی می کرد. خانه و زندگی دارد و دو فرزند، اما بعد از بیماری دیگر نتوانست کار را ادامه دهد؛ یعنی مدیران مربوطه اجازه ندادند، چون هم قدرت بیان را از دست داده بود و هم فضای مدرسه برای رفت وآمدش مناسب سازی نشده بود. او با مشورت دیگران تصمیم گرفت به مؤسسه فیاض بخش بیاید. گرچه از خانه دور است؛ اما حالش کنار کسانی که شرایط مشابه او را دارند، «خوب» است. نمیتواند راحت حرف بزند؛ اما بریده بریده از مشکلاتشان می گوید، اینکه شهر برای توان یابان مناسب سازی نشده است و آن ها هم حق زندگی دارند. تأکید می کند که هیچ یک از ما مصون از معلولیت نیستیم و باید معلولان را دریابیم، در همه زمینهها؛ از آماده کردن شرایط تحصیل و اشتغال و ازدواج گرفته تا درمان و توان بخشی و ... .
بخش ها زیادند و آدم های مجموعه بسیار. پانصد نفر، به زبان، ساده می آید که برای نگهداری هر کدام چند پرستار نیاز است و فضایی مناسب. اهالی ساختمان قدیمی و بزرگ آسایشگاه شهید فیاض بخش در انتظار افتتاح بخش های جدید مجموعه هستند که چند فاز را شامل می شود؛ ساخت فاز اول از سال1397 شروع شده، اما هنوز تکمیل نشده است. ساختمان های قدیمی مناسب سازی هم نشدهاند. متولیان این مجموعه امید دارند این روایت های گاه وبیگاه تلنگری باشد برای خوب کردن حال توان یابان آن که برخی هایشان جز خدا، هیچ پناهی ندارند.
دل آشوبه اتاق ایزوله اطفال
همراه نفس کشیدن در اتاق ایزوله اطفال، دل آشوبه بزرگی است؛ طیبه آزادی که دو سال و نیم از زندگی اش را وقف کودکان وابسته به تخت کرده است، اولش با لبخند حرف می زند و بعد با اشک هایی که آرامش چشم هایش را به هم می ریزد، می گوید: بچه های بستری در این بخش هیدروسفال هستند و به خاطر آب آوردن مغز، سرهای بزرگی دارند. جرئت مستقیم نگاه کردن را نداریم و یواشکی چشم بر می گردانیم. غالبشان زندگی نباتی دارند. نگاهمان روی نسیم چهارده ساله می ماند که به نظر سه چهار ساله است؛ با سری بزرگ، چند برابر جسمش و معلوم است که جسم، توان نگهداری اش را ندارد. صحنه خوشایندی نیست. پرستار این بخش هم می گوید: بیشتر بچه ها مجهول الهویه و رهاشده هستند. طاقت بیشتر ماندنمان در اتاق نیست؛ بی هیچ اجازه و خداحافظی، بیرون می زنیم.
***
یوسف کامیار، مدیرعامل مؤسسه خیریه فیاض بخش: چه کسی از سلامتی اش تا فردا خبر دارد؟ شاید باورش تلخ باشد؛ اما واقعیت دارد. معلولیت، ناآگاه و ناغافل در پس حوادثی که منتظرشان نیستیم، از راه می رسد و غافل گیرمان می کند.
حمید مستشاری، نیکوکار مؤسسه خیریه فیاض بخش: چند روز که دیدن این بچه ها به تأخیر می افتد، به قول معروف حالم «نامیزان» است. دلم برای تک تک این آدم ها تنگ می شود، برای آن هایی که دلی صاف و قلبی بزرگ دارند.
محسن توحیدی مقدم، معاون مؤسسه خیریه فیاض بخش: پانصد نفر در این مجموعه زندگی می کنند. درمان، توان بخشی، حرفه آموزی و ... را ضرب در جمعیتی بکنید که ما زیرپوشش داریم. تأمین این رقم نجومی از عهده یک سازمان خارج است.
جواد سقارضوی، رئیس هیئتمدیره مؤسسه خیریه فیاضبخش: اولویت ما تحصیل و اشتغال توانیابان است و برای تحقق این موضوع در مجموعه کارگاههای مختلفی وجود دارد. برخی از توانیابان مؤسسه میتوانند مستقل باشند، فقط باید شرایط اشتغالشان فراهم شود.
نظر شما