گزارش ما درباره یک مادر که نه، فرشتهای در لباس انسان است که خدمت به خانواده یعنی تربیت فرزند و خانهداری، او را از مهربانی غافل نکرد . او با پذیرش مسئولیت مادری برای یک فرزندخوانده، نام خود را در طومار نیکاندیشان و مهرورزان، برای همیشه ثبت نمود تا به تعبیر امیرالمومنین علی علیهالسلام که فرمود: "الإِیثارُ أحسَنُ الإِحسانِ، وأعلی مَراتِبِ الإِیمانِ" یعنی: "ایثار، بهترین احسان و بالاترین مرتبه ایمان است" احسانی اثرگذار و ایثاری ماندگار از خود، برجای گذارد.
در گفتگویی با این مادر مهربان، از چگونگی آشنایی و زندگی این فرزند دارای معلولیت با این مادر و خانواده مهربان وی جویا شدیم که از نگاه شما خواهد گذشت.
_ لطفا خودتان را معرفی کنید.
با سلام و احترام، بنده نفیسه عزیزی هستم اهل قم و خانهدار، چندین سال است که در مراکز شبانهروزی بهزیستی با بچهها ارتباط دارم. همیشه از دیدن این بچهها انرژی مضاعف میگیرم و شارژ میشوم و اساسا این بچهها قسمت مهمی از زندگی من هستند.
_ چطور شد که با مراکز بهزیستی آشنا شدید و ارتباط گرفتید؟
خاله بنده، سرکار خانم توکلی، موسّس یکی از مراکز کودکان کار هستند. از همین طریق من فضای کار با کودکان بیسرپرست را تجربه کردم، چندین سال است که در مراکز شبانهروزی، با بچهها ارتباط صمیمی دارم.
_ لطفا از چگونگیِ آشنایی با فرزندخوانده خود و پذیرش مسؤولیت او برای ما بگویید.
همانطور که اشاره کردم، بنده ارتباط خوبی با مراکز بهزیستی داشتم تا اینکه یک روز، خدا خواست و در حقیقت، یکی از بچههای این مراکز به نام « جواد»، ما را انتخاب کرد تا خانوادهاش شویم و رسماَ آقاجواد از آن روز، فرزندخوانده ما شد.
_ گفتید شما مسؤولیت نگهداری از پسری به نام جواد را به عهده گرفتید، لطفا از جواد برای ما بگویید.
به ما گفتند که جواد در قنداقی سبزرنگ، در یکی از مساجد شهر رها شده بوده و نامهای که در آن به حلالزادگیِ جواد و اینکه خانوادهاش به خاطر فقر نمیتوانند از او نگهداری کنند، همراه او بوده است.
او در ۶ ماهگی به دنیا آمده بود، با وزنی بسیار کم و با شرایطی خاص که انگشتان دست و پای او بههم چسبیده و پوست چشمش هنوز باز نشده بود که البته خدا را شکر بعد از جراحی توسط سازمان بهزیستی، هم انگشتان دست و پایش از هم جدا شد و هم پوست چشمش باز شد.
در حقیقت الان ۶ سال است که جوادِ ۱۷ ساله، به آغوش گرم خانواده ما پیوسته و عملا ما را عاشق خود کرده و واقعا بابت این هدیه و نعمت، از خدا ممنونم.
_ آیا در نگهداری از جواد، دیگر اعضای خانواده هم به شما کمک میکنند؟
روشن است که این کار، از عهده یک نفر ساخته نیست و قطعا من به تنهایی و بدون حمایت همسر و پسرم، نمیتوانستم این کار را انجام بدم؛ زیرا نگهداری از یک فرزند معلول، کار راحتی نیست و همراهی همسر و پسرم در این راه، خیلی به من کمک کرد. علت اینکه از این کلمه زیاد استفاده میکنم و میگویم «ما»، چون واقعا کاری مشترک بوده و هست.
مثلا گاهی از اوقات که من نمیرسیدم جواد را به کاردرمانی ببرم، همسر و پسرم از کار خودشان میزدند و جواد را به کاردرمانی میبردند. حتی در گرمای تابستان هم کاردرمانی رها نشد و فقط با پشتیبانی و کمک خدا این کار انجام میشد.
_ به طور مشخص، جواد در ابتدا دارای چه معلولیتی بود و آیا شما اقدامات درمانی هم برای معلولیت او داشتهاید؟
زمانی که جواد پیش ما آمد، ۱۰ ساله بود و به دُرستی و راحتی نمیتوانست راه برود، کفشهای طبی میپوشید و اصلا شرایط خوبی نداشت. پزشکان از اول میگفتند: جواد آموزشپذیر نیست و رشد نمیکند.
اما خدا را شکر تا بهحال، اوضاع جواد، خلاف گفته پزشکان بوده و علیرغم اینکه جواد اوتیسمی و بیش فعال است؛ اما روز به روز، بهتر و بهتر شده و من همه اینها را از لطف خدا و جادوی محبت میدانم.
ما جواد را ۹۰ جلسه کاردرمانی بردیم تا اینکه به لطف خدا، میدیدیم که روز به روز حالِ بهتری دارد و این موضوع سبب میشد که ما نتیجهی زحماتمان را ببینیم و توان و قدرت مضاعفی در این مسیر، پیدا کنیم. در شرایط فعلی، جواد با کفشهای معمولی راه میرود و تمام کارهای روزمرهاش را خود انجام میدهد و البته این اثرِ اعجازِ محبت است.
_ به نظر شما اگر جواد فرزندخوانده شما نمیشد، امروز چه شرایطی داشت؟
خدا را شکر که الان، شرایط خوبی دارد. مسئولین بهزیستی نظرشان این بود و هست که اگر جواد، فرزندخوانده نمیشد، اکنون باید در مراکز توان بخشی میبود و حتی نمیتوانست سادهترین کارهایش را انجام دهد.
_ با همه مشکلاتی که پشت سرگذاشتید و مسائلی که پیش روی شماست، چه حسی نسبت به جواد دارید؟
در حقیقت باید بگویم این جواد بود که ما را انتخاب کرد نه من! امروز بحمدالله در شرایطی هستم که بودن با جواد و سایر بچهها، برایم بسیار زیاد لذتبخش است.زیرا این بچهها، قلب و زبانشان یکی است. امروز جواد برایم از فرزند خودم عزیزتر است؛ حتی اگر من برای کار تربیتی، به جواد تذکری بدهم، پسر ۲۵ سالهام، ناراحت میشود.
در یک جمله باید بگویم که جواد همچون معنای اسمش که سرشار از برکت است، با آمدنش، برکت زندگی ما را ۱۰ برابر کرد. من اگر بمیرم و یکبار دیگر به دنیا برگردم و فرصتی دوباره پیدا کنم، قطعا سرپرستی چند فرزند معلول را به عهده خواهم گرفت.
_ به عنوان سوال آخر، به نظر شما دنیای کودکان اوتیسم چگونه است؟
ای کاش همه میتوانستند حتی یک بار هم که شده، ارتباط با این بچهها را از نزدیک لمس کنند و دنیای این فرشتههای زمینی را با چشمانی باز ببیند، دنیایی که سرشار از راستی، صداقت و پاکی است.
دنیای اینگونه افراد، دنیایی بسیار شیرین و آرام است. به عنوان مثال، جواد، نه نگران فرداست و نه در فکر دیروز، او در حال زندگی میکند، دروغ را اصلا نمیشناسد و از حقیقت و راستی، حتی اگر به ضررش باشد، دست نمیکشد. او هرچه از خدا میخواهد، برایش فراهم میشود.
_ از اینکه برای انجام این مصاحبه وقت گذاشتید، از شما تشکر میکنم. امیدوارم که خدا انسانهای مهربانی چون شما را در جامعه ما، زیاد کند.
من هم از شما متشکرم.
نظر شما