روزمان را با پنجمین جشن ازدواج ناشنوایان؛ آن هم با ۵۰ زوج، آغاز کردیم.
چه نیکو زمانی است این روز و همزمانیاش با ولادت امام محمد باقر(ع) در اولین روز از ماه رجب.
هم میهمان بودند و هم میزبان. بدون آنکه گوش ظاهرشان بشنود.
عروس و دامادهایی که با خوب دیدن، دست به انتخاب یکدیگر زده بودند. دستها را دستمایه برقرای ارتباط کردند و جوابشان را با یک حرکت رو به پایین سر دادند؛ یعنی بله.
یک جواب مثبت برای تمام عمر
دستانشان آینه زندگی بود و چشمانشان انعکاس آن.
همه چیز آماده برای یک جشن باشکوه؛ بدون آهنگ، بدون پایکوبی!
و فقط دستانی که به نشانه شادی بالا میرفت.
به نمایندگی از همه؛ عروس و دامادی در جایگاه مینشینند همراه با یک روحانی که قرار است صیغه عقد را به بخواند و به همان زبان خودشان جواب بگیرد.
یکی وکیل عروس میشود و یکی وکیل داماد.
و صیغه را جاری میکنند؛
«زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی نفیسه مُوَکِّلَکَ محمدصالح عَلیَ الصَّداقِ الْمَعْلُوم»
عروس به همان رسم مرسوم جوابی نمیدهد و نیمه شنوایی از وسط مجلس با گفتاری که واضح نیست میگوید"عروس رفته گلاب بیاره"
حاج آقا برای بار دوم خطبه عقد را میخواند و دیگری از گل آوردن عروس میگوید.
سومین بار که ذکر گفته میشود، عروس جواب میدهد و بعد از او هم داماد با همان زبان و همان کلام. با اشاره.
امروز کلام همه به زبان اشاره بود؛ از معاون سازمان و مدیر استان و دیگران. تلاش برای برقراری یک ارتباط موثر با عروس و دامادها.
جشن در سالروز ولادت امام پنجم بود و متبرک شد به پرچم سبز بارگاه امام هشتم.
خادمان حرم رضوی هم دعوت بودند. راویان کلام نور و حاملان هدایای متبرک برای زوجین.
خادمانی که ردیف به ردیف بین صندلیها چرخیدند تا همه تبرک کنند پرچم سبز حرم را.
همه آمده بودند
اجرا را خودشان دست گرفتند و ما فقط تماشاگر بودیم
تماشاگر تعهد، عاطفه و احساسی که قرار است تا ابد باقی بماند...
تماشاگر و آرزومند تحقق آرزوهایشان در لیلهالرغائب در شب آرزوها.
نظر شما