«انسان وقتی جوان است به پیری جور دیگری نگاه میکند. فکر میکند پیری دورانی است که به اندازهی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است.
اما وقتی چشم باز می کند می بیند موهایش سفید شده، دور چشمهایش چین افتاده، پاهایش ضعف میرود و دیگر نمیتواند پلهها را سه تا یکی کند و از همه بدتر، بار خاطرههاست که روی دوشش سنگینی میکند.»
به گزارش تانیش نیوز، برای ملاقات یک سالمند به مرکز نگهداری سالمندان فیاض بخش تحت پوشش بهزیستی آذربایجان شرقی در خیابان منظریه تبریز می روم. اولین بار است که به این مرکز می آیم . هیچ انگیزه ای برای تهیه گزارش ندارم. هماهنگی های لازم هم نشده است. حیاط بزرگ و دلبازی دارد. وارد سالنی می شوم که در اتاق های بزرگ و کوچک آن سالمندان بخش نگهداری می شوند.
اتاق سالمندی که برای ملاقاتش آمده ام حدود ده سالمند در آن نگهداری می شود و هنوز دو تختش خالیست.
دنبال سالمندی می گردم که به ملاقاتش رفته ام. حدود دو و نیم ماه است که در این مرکز نگهداری می شود. آنقدر نحیف و کم جون شده است که بزور می شناسمش نای حرف زدن ندارد. اخرین بار حدود یک سال پیش که دیده بودم زنی فرز و سرپا و چاق بود اما امروز با دیدنش حالم دگرگون می شود. لاغر شده و لب به غذا نمی زند و چون پاهایش را نمی تواند تکان دهد تخت نشین شده و حتی نمی تواند بنشیند. آب میوه ای را که خریده ام به زور به او می خورانم.
روزگار غریبی است روزی بود که برای خود بر و بیایی داشت و اکنون بعد از آن که پسرش به خاطر شکستگی لگن راهی بیمارستانش می کند دیگر کسی سراغش نمی رود و تنها دخترش پس از این که ترتیب عمل جراحی اورا می دهد مجبور می شود مادر را راهی خانه سالمندان کند.
نگاهم را از نگاه های پر از غم و افسوسش می دزدم. تاب دیدنش را در آن حال ندارم.
سالمندان دیگر که صدایم می کنند یاد سخنان خانم دکتر صحاف مدیرکل بهزیستی آذربایجان شرقی می افتم که هر موقع خبرنگاران را می بیند میخواهد در مورد پیری استانمان و دوراندیشی مردم و مسئولین در ارتباط با گسترش خانه های سالمندان مطالبی بنگاریم. تصمیم می گیرم از این ملاقات کوچک یک گزارش تهیه کنم.
مادران این اتاق، هرکدام قصه پرغصه ای دارند و نامرادی های روزگار شاید هم فرزندان ناصالح یا ناچار و… ان ها را به این مرکز کشانده است. مادرانی که روزی تقدس داشتند و فرزندانی که روزی کودک بودند و همین مادران دورشان پروانه وار می چرخیدند و اکنون چه حرمت هایی که توسط فرزندان شکسته شده است.
در این افکار غوطه ور هستم که زنی حدود ۷۰ ساله و چاق بدون این که کلامی رد و بدل شود سفره دلش را باز می کند. می گوید ۱۴ فرزند تنی و ناتنی بزرگ کرده ام و عاقبتم این شده است.
به گفته خودش دو سال است که به این مرکز آمده است. از لهجه و طرز حرف زدنش مشخص است که اهل تبریز نیست و از یکی از استان های همجوار آمده است. می گوید وقتی تنی سالم داشته فرش هریس می بافته است.
به این جای کلامش که می رسد سکوت می کند و می گوید خودم کردم و سپس ادامه می دهد: دیسک کمرم که می گیرد ناچار تن به عمل جراحی می دهم و بعد از عمل سفارش دکتر را نادیده می گیرم و مدت کوتاهی پس از عمل فرش و نیز پشم های لحاف و تشک حاجی را پس از حلاجی می شورم و این طور می شود که زمین گیر می شوم.
وی ادامه می دهد: ده سال است که زمین گیر شده ام و بعد از فوت همسرم فرزندان خانه را فروخته و مرا راهی خانه سالمندان می کنند و تنها ملاقات کننده ام دو تا از عروس هایم هستند که گهگداری به من سر می زنند.
صدای گریه ریزریز سالمند بغل دستی اش که به پهلو خوابیده است رشته کلام را قطع می کند. سراغش می روم لیوان آبی را که روی کمد کوچکی قرار دارد برداشته و سعی می کنم به او بنوشانم ابتدا امتناع می کند اما بعد در حالی که رضایت می دهد آب را به لب هایش نزدیک کنم به صورتم خیره می شود یک جرعه می نوشد و سپس به من خیره می شود بدون این که کلامی سخن بگوید دوباره به پهلو خوابیده و ناله می کند. مشخص است که دردی نهفته در سینه دارد که از عمق وجودش و سوزناک ناله می کند. و اگر بخواهم حق مطلب را ادا کنم «سیزیلدیر». داخل پارانتز یادآوری کنم ترکی اصطلاح هایی دارد که هیچ ترجمه ای نمی تواند حق مطلب را بیان کند.
بگذریم؛ زنی دیگر صدایم می کند به طرفش می روم. تسبیح کوچکی در دست دارد و می گوید من سید هستم بیا تو را از حلقه یاسین بگذرانم. می گوید اول نیت کن من هم مانند کودک حرف شنویی نیت می کنم. سپس سعی می کند کلاهم را از سرم بردارد و می گوید با کلاه نمی شود. تسبیح را که از سرم می گذراند وسط سر و بالای بینی ام گیر می کند، فورا برمی دارد و سه بار این کار را تکرار کرده و با خوشحالی می گوید تا سه ماه هرچه نیت کردی به آن میرسی، فقط مشغول الذمه ای اگر به نیتت رسیدی به من نگویی.
یکی دیگر از سالمندان هم صدایم می کند عید را که به او تبریک می گویم جواب می دهد سه سال است که عید را ندیده است از تعداد فرزندانش که می پرسم می گوید ۵ فرزند داشته ام که همه آنها مرده اند. می گویم چطور مرده اند می گوید نمیدانم اما مرده اند. نمیدانم راست می گوید یا نه ولی این حرفش یک کتاب سخن دارد.
سالمندان دیگر هم با هیجان نشسته و به حرف هایمان گوش می کنند گویی یک تغییر در زندگیشان رخ داده و برای لحظاتی زندگیشان از حالت یکنواخت خارج شده است.
زنی که از بقیه نسبتا جوانتر است از لحظه ورود تا خروج همچنان سرش پایین است انگار خجالت می کشد. باخود می گویم چرا تو باید خجالت بکشی مگر جرمی مرتکب شده ای که اکنون چنین شرمگینی!!
به اطراف نگاه می کنم. چند نفرشان که ناتوان هستند پسمانده غذاهایشان هنوز در اطراف دهانشان خودنمایی می کند. هیچ کدام از این مادران سالخورده شاد نیستند، افسرده بوده و روی تخت یا نشسته و یا خوابیده اند و شاید منتظر مرگ هستند.
بغض گلویم را می فشارد. نمی خواهم فرزندان این مادران را هیچ قضاوتی بکنم، چرا که در آینده با کاهش جمعیت جوانی به ناچار راه اکثر ما به این مراکز خواهد افتاد اما از خدا می خواهم قبل از این که عصایم به زمین بیفتد و توانایی مراقبت از خودم را نداشته باشم جانم را بگیرد اما زندگی و مرگ دست خود آدم نیست. پس باید دولت و خود مردم فکری به حال جامعه پیرمان بکنند. پیری شتری است که دم در هر خانه ای خواهد نشست.
می خواهم از اتاق خارج شوم که همه سالمندان دست هایشان را برای خداحافظی دراز می کنند با آن ها دست داده سراغ اتاق های دیگر می روم. در برخی از اتاق ها تلویزیون وجود دارد و روشن است و با خود می گویم ای کاش در همه اتاق ها تلویزیون وجود داشت.
نمیدانم آیا سالمندان این مرکز تحت مشاوره روانپزشکی قرار می گیرند یا نه ولی این سالمندان باید هنگام ورود و ماهی یک بار مشاوره شوند تا خانه جدیدشان را درک کنند. آن ها نیاز به شادی دارند ای کاش و ای کاش گروه های موسیقی هرچند وقت یکبار شادی را به این مرکز بیاورند. سالمندان بیشتر از هر کسی نیاز به روحیه دهی دارند. تخت های سالمندان باید از نوع تخت های بیمارستان باشد که هنگام خوردن و آشامیدن براحتی بتوانند بنشینند.
برای یافتن سئوال هایی که ذهنم را مشغول کرده است سراغ مدیرکل بهزیستی استان خانم دکتر فرگل صحاف می روم. طبق معمول با لبخند و روی خوش پذیرایم می شود.
کاستی هایی را که به زعم خودم در خانه سالمندان فیاض بخش دیده بودم بازگو می کنم و مدیرکل بلافاصله تلفن را برداشته و با مرکز سالمندان فیاض بخش تماس می گیرد و گوشی را در بلندگو می گذارد تا بدون واسطه جواب هایم را بگیرم.
و حاج حسین مسئول مرکز، در جواب سئوال های خانم دکتر که با قسم و غیره همراه بود در مورد نبود تلویزیون در همه اتاقها، مشاور و روانشناس برای سالمندان، و رسیدگی های پزشکی و درمانی توضیح می دهد: بخدا همه اتاق ها تلویزیون دارد اما برخی از سالمندان حوصله نگاه کردن به تلویزیون را ندارند یا صدای آن اذیتشان می کند و برای همین خانم خبرنگار متوجه نشده است. در مورد مشاور هم باید بگویم مسئول فنی هر روز همه چیز را کنترل می کند، رسیدگی به خورد و خوراک و گردش و درمان سالمندان.
دکتر صحاف در پاسخ به این سئوال خبرنگار تانیش نیوز که چرا تخت های سالمندان بیمارستانی نیست هم می گوید: سالمندی که وارد مرکز نگهداری می شود نسبت به این که سالمند بیمار یا معلول است و دیگر موارد طبقه بندی می شود و در اتاق های جدا نگهداری می شود و سالمندانی هم که سالم هستند در یک اتاق نگهداری می شوند بنابراین اگر از تخت بیمارستانی برای این سالمندان استفاده شود آن ها تنبل می شوند و زود از پا می افتند. آن ها باید تحرک داشته باشند.
با پاسخ های مدیرکل بهزیستی استان تنها یک سئوال باقی می ماند و آن این که سالمندان نیاز به روحیه دهی دارند و اگر ترتیبی داده شود که ماهی یک بار گروه های موسیقی در این مرکز برنامه داشته باشند خیلی خوب می شود و خانم دکتر در جواب می گوید: برنامه های شاد و مفرح برای سالمندان در نظر گرفته می شود اما آوردن گروه های موسیقی که در برخی مواقع هم خودشان داوطلب می شوند مشکلاتی هم دارد. در این جور مواقع چون توسط عده ای فیلمبرداری و در فضای مجازی پخش می شود سالمندان و خانواده هایشان رضایت ندارند و موجب دلخوری می شود بنابراین برنامه های دیگری برایشان ترتیب داده می شود.
مدیرکل بهزیستی استان سپس با اشاره به این که پنجمین استان سالمند کشور هستیم گفت: ۱۲ درصد جمعیت استان سالمند است و ۷۴٫۵درصد کل سالمندان استان که ۲۸ هزار نفر است تحت پوشش بهزیستی می باشند.
صحاف افزود: در سال ۱۴۰۲ از ۵۱ مرکز نگهداری سالمندان در استان ۱۰ مرکز حدود ۴۴۱ خدمت گیرنده سالمند وجود داشته و یک مجتمع مسکونی ویژه سالمندان (هتل آپارتمانی) نیز در سطح استان وجود دارد که حدود ۱۵ سالمندان در آن نگهداری می شود.
وی گفت: ارائه خدمات در مراکز روزانه آموزشی توانبخشی، مرکز ارائه خدمات توانبخشی سالمندان در منزل (ویزیت در منزل)، مراکز مراقبت در منزل، و دیگر خدمات از جمله پرداخت مستمری، حق پرستاری، کمک هزینه وسایل بهداشتی، ارائه تجهیزات کمک توانبخشی به سالمندان تحت پوشش، پیگیری حمایت از سالمندان پرخطر از جمله خدماتی هستند که از سوی بهزیستی استان به سالمندان ارئه می شود.
صحاف افزود: شناسایی و تحت پوشش قراردادن سالمندان در روستاها و ارائه خدمات به ۵۲۰۰ سالمند روستایی در سراسر استان با بهره گیری از توان موسسات خیریه و مراکز غیردولتی و استفاده از تجهیزات و فضاهای مناسب و نیروی انسانی متخصص با نیازهای گروه هدف پزشکی و توانبخشی اجتماعی و توانبخشی حرفه ای از دیگر اقدامات برنامه ریزی شده است.
مدیرکل بهزیستی استان به سند ملی سالمندان نیز اشاره کرد و گفت: این سند که در راستای برنامه ریزی آتی برای سالمندان تهیه شده است با همکاری مشترک دبیرخانه شورای ملی سالمندان کشور و دستگاه های عضو تصویب و سند بومی استان نیز از این سند تهیه شده است که در آن چند هدف از جمله ارتقا سطح فرهنگی جامعه در خصوص پدیده سالمندی، توانمند سازی سالمندان، (حدود ۸۵ درصد سالمندان کارهای خودشان را بدون نیاز به کسی را انجام می دهند، بقیه ۱۵ درصد طبقه بندی شده اند)، حفظ و ارتقاط سلامت جسمی روانی اجتماعی و معنوی سالمندان، تقویت حمایت های اجتماعی، توسعه و تقویت خدمات نگهداری از سالمندان، توسعه زیرساخت های مورد نیاز در امور سالمند و تامین مالی پایدار دنبال می شود.
وی به آمار سالمندان از سال ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ نیز اشاره کرد و گفت: اگر به آمار سالمندان از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ نگاه کنیم در سال ۱۳۸۰ حدود ۷٫۸ درصد جمعیت ما سالمند بود و در سال ۱۴۰۲ نیز ۱۲٫۲۴درصد و در سال ۱۴۳۰ هم از هر سه نفر یک نفر سالمند خواهد بود.
وی افزود: در سند ملی سالمندان استان وظایفی برای دستگاه های عضو تعریف شده است که از هر سه ماه به ریاست استاندار تشکیل و براساس برش سند ملی
تمامی دستگاه ها براساس این سند جلو می روند و از دستگاه ها احضا وظایف می شود.
مدیرکل بهزیستی استان افزود: گزارش تحقق مصوبات به طور مرتب دریافت می شود و مطالبه گری می کنیم
وی کمبود بودجه را از موانع اصلی تحقق کامل سند ملی نام برد و اظهار امیدواری کرد با پیگیری نمایندگان گامی در تحقق سند ملی سالمندان در استان برداشته شود*
نظر شما