به مناسبت هفته ناشنوایان و در آستانه روز جهانی ناشنوایان جشنی ویژه افراد کم شنوا و ناشنوا به همت بهزیستی و کانون ناشنوایان خراسان رضوی در تالار شورای شهر مشهد تدارک دیده شده است.استقبال از جشن بی نظیر است و تمامی صندلیهای سالن دو طبقه آمفی تئاتر تکمیل شده و برخی روی پلهها نشستهاند. با مترجم حاضر در سالن صحبت میکنم. میگوید ناشنوایان در همه برنامههای کانون با شوق و علاقه حضور مییابند و امروز نیز از مسیرهای بسیار دوری برای حضور در این جشن خودشان را رساندهاند.
با خودم می اندیشم که آیا ناشنوایان حق بهره مندی از تمامی جشنهایی که در مناسبتهای مختلف فرهنگی، مذهبی، تاریخی و... در سطح شهر برگزار میشود را دارند؟ آیا تدارک حضور یک مترجم در مراسمات مختلف برای بهرهمندی ناشنوایان امری سخت و دشوار است که آن هم دریغ میشود؟
دختری حدودا 30 ساله روی ویلچر در کنارم نشسته است . نحوه برقراری ارتباط او با والدینش توجهم را جلب میکند. پدر و مادرش سالم هستند و فرزند ناشنوای خود را برای دیدن دوستانش و حضور در جشن به این مراسم آوردهاند. از صحبتهایشان متوجه میشوم که در ورودی درب تالار برخی از هنرهای ساخته شده توسط فرزندشان را به نمایش گذاشتهاند. با مادرش وارد مکالمه میشوم. میگوید دخترش "مینا محمدی" دارای معلولیت جسمی حرکتی با شدت شدید و معلولیت شنوایی است. از استعدادها و تواناییهای دخترش که میگوید، چشمانش برق میزند و با افتخار سخن میگوید.
او میگوید: مینا دیپلم کامپیوتر دارد و با معدل 19 مدرکش را گرفته است. هرموقع وسیلهای الکترونیکی در منزل خراب میشود، مینا آن را تعمیر میکند. در فضای مجازی هم خیلی فعال است و با ناشنوایان کشورهای دیگر در ارتباط است. در گلدوزی، درست کردن محصولات مختلف با نمد و صنایع دستی بسیار متبحر است. مینا واقعا باهوش است. لبخوانی را کاملا متوجه میشود، حتی محتوای تمام فیلمهای تلوزیون را میفهمد.
مادرش ادامه میدهد: "دخترم کودکی بسیار سختی داشت. تا سن 9 سالگی حتی گردنش را نمیتوانست راست نگه دارد. از 12 سالگی به کمک ویلچر او را برای کاردرمانی و گفتار درمانی میبردیم که خداروشکر نتایجش را دیدیم."
توانمندیهای این دختر که با وجود چند معلولیتی بازهم موفق است و سرخوشی و شادابی زندگی را در چهره او وخانوادهاش میتوان دید، متحیرم میکند. با مترجم حاضر در سالن که صحبت میکنم، میگوید از این افراد در میان جامعه ناشنوایان کم نداریم که در عرصههای علمی، ورزشی، هنری و... موفقیتهای بسیاری کسب نمودهاند. خانمی را نشانم میدهد که در صندلی ردیف دوم به همراه فرزندش نشسته است. با همان لبخوانی و حرکات ساده به هم سلام میکنیم و از طریق زبان بدن و لبخوانی بدون نیاز به مترجم، سوالاتم را از او میپرسم و کاملا متوجه صحبتهایم میشود. پاسخ سوالاتم را به زبان اشاره میدهد و مترجم برایم ترجمه میکند. اینجاست که میفهمم مشکل از ماست. ناشنوایان به راحتی از طریق لب خوانی و زبان بدن منظور ما را متوجه میشوند اما این ما هستیم که منظور آنها را نمیفهمیم و شاید مشکل ازماست، شاید در تعامل با آنها حوصله به خرج نمیدهیم. چون قطعا آنها نیز راههایی را یاد دارند تا منظورشان را منتقل سازند.
در مکالمهمان خودش را معرفی میکند. نامش آرزو رجایی است و حدودا 40 ساله است . دو فرزند دارد. دکترای نرم افزار دارد و علیرغم معلولیت شنوایی شدید به عنوان معاون اجرایی در یک هنرستان معمولی با فرزندان سالم در تعامل است و کار میکند.
دختر دیگری که مشخص است دارای معلولیت شدید است، گمان میکند که من مترجم هستم، تلفنش را به سمت من میآورد تا با فردی که پشت خط است، صحبت کنم. کسی پشت خط میگوید "تابلوها را آورده است و میپرسد کجا باید تحویل دهد". به دنبال مترجم میگردم و همزمان حواسم به اوست. دختر دستانش را به سختی تکان میدهد و حتی برای اجرای زبان اشاره نیز به دشواری میافتد و به راحتی این کار را انجام نمیدهد. به سختی دستانش را تکان میدهد و علائم را اجرا میکند تا با اطرافیانش ارتباط برقرار سازد و سخن بگوید. مترجم میگوید که یکی از با استعدادترین وتوانمندترین افراد حاضر در سالن این دختر است و الان تابلوهای نقاشیاش را میخواهیم به نمایش بگذاریم. نامش " بهجت برقی" است. دارای معلولیت جسمی حرکتی و همینطور ناشنوا است اما استعداد بینظیری در نقاشی دارد.
من بازهم متعجب میمانم . از اینکه روح و روان آدمی چقدر میتواند قوی باشد که بر ناتوانیهای جسمی غلبه کند؟ چقدر یک انسان باید محکم و توانمند باشد که علیرغم تمامی محدودیتهای جسمی، اجتماعی و... باز هم هدف خود را بیابد و در مسیر آرزوهایش گام بردارد، حرکت و پیشرفت کند و زندگی را با تمام زیباییهایش تجسم کند.
نظر شما