۶ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۵
برای پدری که ندیدمش...

دلهره افتاده به جانم، دستانم یخ زده در این گرمای تابستان. حال خودم را نمی‌فهمم. هیچ نمی‌فهمم. فقط شنیده‌ام که رفته‌ای و با شنیدنش دنیا هوار شده روی سرم. 

      به گزارش روابط عمومی اداره کل بهزیستی استان اصفهان،  این یادداشت در پی ارتحال چند تن از حامیان و خیرین بهزیستی استان منتشر شده است.

دلهره افتاده به جانم، دستانم یخ زده در این گرمای تابستان. حال خودم را نمی‌فهمم. هیچ نمی‌فهمم. فقط شنیده‌ام که رفته‌ای و با شنیدنش دنیا هوار شده روی سرم. 

قسمت نشد ببینمت؛ قانون بود یا خودت نخواستی؟! آن را هم نفهمیدم

فقط همین؛ می‌دانم کسی شبیه تو نیست

کسی شبیه تو نیست و تو مرا شبیه همه همسالانم کردی در کلاس درس و مدرسه.

تو مرا شبیه همسالانم کردی در کوچه، محله و خیابان.

سایه پدر و مادرم مستدام اما توانی برای‌شان نبود در این همانندسازی و تو تا جایی که بضاعتت اجازه داد هزینه کردی؛ نه فقط از مال که از عاطفه و مهربانی‌ات.

هنوز نبودنت در خیالم هم نمی‌گنجد.

دستانم را محکم روی گوش‌ها می‌گذارم تا نبودنت را نشنوم

هیچ‌گاه ندیدمت اما باز چشمانم را می‌بندم تا نگاهم به هیچ اعلامیه‌ای روی دیوارهای شهر نیفتد تا مهربانی تصاویر را به تو تفسیر کنم

حرف رفتنت که می‌شود زبانم را گاز می‌گیرم و دست به انکار

اما جای خالی‌ات پر نمی‌شود

فهم نبودنت درد دارد

سخت است

جانکاه است

ولی حریف جای خالی‌ات نمی‌شوم

هیچ‌کس جای تو  را نه برای من و نه برای همه دخترانی که حامی‌شان بودی پر نمی‌کند.

نبودنت سخت برای من دلهره‌آور است پدر…

یادداشت: مهری فروغی

کد خبر 88370

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 4 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد