در ساعت ۲۱:۰۷ دقیقه هفت تیرماه سال ۱۳۶۰، بیش از ۷۲ تن از شخصیتهای برجسته کشور همچون نمایندگان مجلس و اعضای هیئت دولت در انفجاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند که یکی از آنها دکتر محمدعلی فیاضبخش مشاور وزیر و بنیانگذار سازمان بهزیستی کشور بود که در سال ۱۳۱۶ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد.
وی تحصیلات خود را تا دریافت تخصص در جراحی ادامه و پیش از انقلاب، مبارزات فراوانی بر ضد رژیم شاهنشاهی انجام داد. دکتر محمدعلی فیاضبخش پیش از رویداد ۱۷ شهریور، کمکهای اولیه پزشکی را به انقلابیها آموزش داد و در آن جمعه خونین، به مداوای مجروحان پرداخت و پس از پیروزی انقلاب به فعالیتهای دولتی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تأسیس کرد و سپس به عنوان مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری منصوب شد و لایحه تشکیل سازمان بهزیستی کشور را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب برد و به عنوان یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود که عاقبت در هفت تیرماه سال ۱۳۶۰ به مقربان درگاه الهی اضافه شد و به شهادت رسید.
مردی بی همتا
«او تک و بیهمتا بود»؛ این نخستین جملهای است که همسر شهید دکتر محمدعلی فیاضبخش در وصف وی میگوید و میافزاید: «ایشان از وزرایی بودند که به جای تحویل گرفتن خودروی ضدگلوله برای امنیت جانش، خودروی شخصی خود را به دولت داد تا رانندهای برایش تعیین شود. دکتر با ماشین شخصی، کارهای سازمان را انجام میداد.»
هدفمندی در زندگی
همسر شهید فیاضبخش در مورد شیوه رفتاری آن شهید والامقام میگوید: «رفتار، حرکات و حرفهای دکتر، هدفمند بود. دکتر حتی در خرید هدیه، چه برای من و چه برای بچهها، هدفی را دنبال میکرد. سیاست دکتر برای پرورش بچهها در محیطی که از نظر اخلاقی مضر بود، فقط منع کردن نبود، بلکه جایگزین مناسبی نیز فراهم میکرد تا حقی ضایع نشود و فرزندان به کمال برسند.»
توصیهکننده من خداست
همسر شهید فیاضبخش درباره ایشان میگوید: «زمانی که دکتر برای دوره تخصص در بیمارستان پذیرفته شد، مسئول رسیدگی به پرونده وی، گفت: برای شروع دوره باید از یک مقام مملکتی یا ارتشی، توصیهنامهای بیاورید. دکتر توضیح داد که من در دستگاه پهلوی به کسی ارادت ندارم. در آخر وقتی اصرار آنها را برای توصیهنامه دید، گفت: من فقط میتوانم از طرف خدا توصیهنامه بیاورم. این سخن شهید فیاضبخش، باعث منقلب شدن مسئول پرونده شد و او موافقت خود را با شروع کار دکتر اعلام کرد.»
دستگیری از نیازمندان در خفا
همسر شهید فیاضبخش در خاطرهای نقل میکند: «پس از شهادت دکتر، صاحب داروخانهای که نزدیک مطب وی بود و صاحب مرغفروشی محله، به منزل ما آمدند و هر کدام مقداری پول آوردند. از آنها پرسیدم: این پول برای چیست؟ گفتند: این پولها به دکتر تعلق دارد. وقتی ماجرا را پرسیدم، متوجه شدم دکتر وقتی به بیبضاعتیِ بیماران پیمیبرد، در نسخه علامتی به خصوص میزد که معنایش تحویل رایگان دارو به مراجعه کننده بود. دکتر به بعضیها هم سفارش میکرد از مغازه مرغفروشی محله، مرغ مجانی بگیرند. شهید فیاضبخش قیمت دارو و مرغها را اول هر ماه پرداخت میکرد.»
نفس کشیدن در هوای فقر
«دکتر با فقرا نفس میکشید، با آنها میخندید، درد دل میکرد و میگریست.» این جملات همسر شهید فیاضبخش درباره دکتر است. او میگوید: «با اینکه منزل ما در شمال تهران بود، ولی دکتر مطب خود را در جنوبیترین نقطه تهران دایر کرده بود تا در هوای فقرا تنفس کند و همدم آنها باشد. وی متخصص جراحی بود، ولی از بیماران در حد پزشکهای عمومی حق ویزیت میگرفت. پرداخت ویزیت در مطب ایشان به این صورت بود که بر روی یک تکه مقوا، یادداشتی با خط خود نوشته بود که: حداکثر ویزیت ۳۰۰ ریال است، ولی شما به نسبت توانتان میتوانید پرداخت کنید. دکتر شبانهروزِ خود را وقف مردم میکرد. گاهی شبها خستگی مفرط در چهرهاش میدیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع میکردم. وقتی دکتر از این ماجرا باخبر می شد، به شدت گله میکرد و میگفت: من قسم خوردهام در خدمت این مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم.»
نظر شما